باز باران با ترانه


باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو ؟
روزهای کودکی کو ؟ فصل خوب سادگی کو ؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین
پس چه شد دیگر کجا رفت ؟ خاطرات خوب رنگین
در پس آن کوچه ی بن بست در دل تو آرزو هست ؟
کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد ,آرزوها رفته بر باد
باز باران با ز باران می خورد بر بام خانه
بی ترانه , بی بهانه ,شا یدم گم کرده خانه .......
+ نوشته شده در سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۳ ق.ظ توسط فرهادی
|